خدایا باش....

 


احساس کردنت چه شیرین است .جاری شدنت زیباست . سیراب شدنم از نور چه برقی دارد.

تو انی که لحظه ای را به من واگذار نمی کنی .تو انی که دقایق ها را سر از پا نمی شناسم .

تو انی که برق در نگاهم حس می کنم.توانی که که جاری شدن عشق را در دلم حک می کنم .

لحظه هایی که باتوام احساس را از حس کردن فرا تر می روم.

تو باش در کنارم که از یادت غافل نشوم .

تو باش کنارم که بی تو تکیه گاه ندارم.

بی تو از تنهایی می ترسم و باش در کنارم که با بودنت احساس ارامش کنم...

 

غزل های نا تمام....

 

وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود

باید بگویم اسم دلم ، دل نمی‌شود

 دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند

دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود

 تکلیف پای عابران چیست؟ آیه‌ای

از آسمان فاصله نازل نمی‌شود

 خط می‌زنم غبار هوا را که بنگرم

آیا کسی زِ پنجره داخل نمی‌شود؟

 می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها

دیدم که در نگاه تو حاصل نمی‌شود

تا نیستی تمام غزل‌ها معلّق اند

این شعر مدتی‌ست که کامل نمی‌شود.

 

عاشقانه