عشق را نمی توان آموخت!
به عشق فقط می توان مبتلا شد...
عشق یک ابتلاست!
این تو نیستی که عشق را می آفرینی،تو فقط به عشق دچار می شوی.
عشق همچو نسیم می وزد...
عشق چیزی نیست که بتوان آنرا در قفس نگه داشت!
عشق آزاد است،
عشق پرنده ای است آزاد و رها،
بگذار عشق آزادانه بیاید و هرگاه خواست برود...
عشق اگر آزاد باشد،هست،
وگرنه هرگز وجود نخواهد داشت!
عشق حتی اگر برای ماه ها و سال ها و حتی لحظه هایی هم دوام داشته باشد،
باز عشق است...و عزیز و دوست داشتنی...
عشق،عادت نیست!
معنویتی بی رمز است.

مهم آن نیست که معشوق می آید و میرود!
مهم آن است که تو همواره دلی پرمهر داشته باشی
مهم آن است که آتش عشق همچنان گرم و روشن بماند،
نه اینکه با رفتن معشوق به تلی از خاکستر سرد بدل شود!
پس اگر چنین شود یقین داشته باش که عشق،
تنها هوسی بوده زودگذر...
مهم نیست که او کیست و کجاست؟
مهم آن است که او بهانه ای ست برای روشن نگه داشتن
آتشی که در نهاد من و توست!
از عشق برای خود ابری بساز،
باران بساز و بر او بی امان ببار...
بگذار معشوقت زیر بارش بی امان عشق تو ببالد،
و خود را به خورشید برساند
بالیدن و نورانیت او را تماشا کن و خورسند باش...
اینگونه است که عشق می ماند و هرگز نمی میرد!!!